اخبار فناوری، اخبارتکنولوژی، اخبار علمی و پزشکی، شبکه های اجتماعی، کسب و کار و استارتاپ ها

گذری بر زندگی پروفسور «توفیق موسیوند»، مخترع قلب مصنوعی چوپانی که عمل قلب می‌کند

0

معمولا در داستان‌های پندآموز این‌طور است كه پسر بچه ساده روستایی برای دستیابی به آرزوهای بزرگ به شهر می‌آید و با تلاش و پشتکار به هدفش می‌رسد. از آنجایی که هر داستانی ریشه در واقعیت دارد، پروفسور «توفیق موسیوند» نشانه‌ای از واقعی بودن این داستان‌ها است. می خواهیم در این متن با این پروفسور ایرانی كه قلب مصنوعی را اختراع كرده، بیشتر آشنا شویم.

خانواده توفیق موسیوند

توفیق موسیوند در سال 1315 در روستای ورکانه از توابع همدان به دنیا آمد. خانواده موسیوند، خانواده شلوغی بود و زندگی ساده‌ای داشت و توفیق، پسر خانواده، این ساده‌زیستی را با وجود زیر‌و‌رو‌شدن زندگی‌اش ادامه داد و همیشه آن را دوست داشت.

او عاشق تحصیل بود و هر روز برای رفتن به مدرسه از ورکانه به همدان می‌رفت. همین عشق توانست نام روستای کوچکش را به‌خاطر نخبه‌پروری جهانی کند: «خانواده شلوغی بودیم و من ساده زندگی‌كردن را دوست دارم؛ گله‌چرانی، دعوا، آشتی و عید نوروز. من خیلی خوشبخت بودم كه پدرم گذاشت درس بخوانم؛ فرصتی كه نصیب خواهرانم نشد.»

كودكی سخت توفیق موسیوند

توفیق تا 14 سالگی چوپانی می‌کرد و این کار، حتی حالا که با وضعی کاملا متفاوت زندگی می‌کند، نه باعث ننگ و عار او شده و نه مانع بیشتر خواهی‌اش. او تا توانست نهایت بهره ممکن را از این پیشه برد: «چوپانی انسان را به اصل خود، خدا و طبیعت نزدیك می‌كند و به‌همین‌خاطر خدا‌دوستی در ذهن من مترادف با چوپانی است.»

چه کسی تصورش را می‌کرد که یک پسر چوپان از یک روستای کوچک به واسطه یک رویای بزرگ بتواند روزی مخترع بای‌پس قلبی ریوی شود. «همه انتظار داشتند من معلم بشوم و خودم دوست داشتم نفر اول پذیرفته‌شده در دانش‌سرای تربیت معلم بشوم كه نشدم. با خدا دعوا كردم كه چرا این‌طور نشد. سی سال بعد بود كه به حكمت خدا پی بردم. دیدم که اگر در دانش‌سرای تربیت معلم نفر اول می‌شدم، این فرصت را نمی‌‌یافتم كه این همه یاد بگیرم و به مردم خدمت كنم.»

توفیق موسیوند

دوران جوانی موسیوند

او کارشناسی‌اش را در مهندسی کشاورزی به اتمام رساند. پس از تلاش بسیار بورسیه دانشگاه آلبرتای کانادا را نصیب خود کرده و برای تحصیل در مهندسی مکانیک راهی کانادا می‌شود. روزهای او صرف آموزش زبان می‌شد و شب‌هایش به ظرف‌شویی برای کسب درآمد و تامین هزینه تحصیل می‌گذشت.

توفیق با وجود درگیری‌های بسیار در زندگی شغلی و تحصیلی، از زندگی شخصی‌اش هم غافل نشد. در همان زمان زندگی در کانادا با خانمی کانادایی به نام «دیکسی لی» ازدواج ‌کرده و صاحب دو فرزند ‌می‌شود. او تا سال 1970 در سمت‌های مختلف مدیریتی فعالیت می‌کند. تا اینکه با خانواده‌اش تصمیم به مهاجرت می‌گیرد و به این ترتیب خانواده موسیوند به اوهایو و ایالت کالیفرنیای آمریکا مهاجرت می‌کنند.

ذهن توفیق موسیوند هنوز سرشار از سوالات بی‌پاسخ بود. پر بود از جواب‌هایی که باید به دنبالشان می‌گشت و همین او را به دانشگاه بازگرداند. او بعد از مهندسی به سراغ پزشکی می‌رود. در رشته پزشکی عمومی و پس از آن، تخصص قلب شروع به تحصیل می‌کند. توفیق آدمی نبود که با ورود اطلاعات جدید به مغزش اطلاعات قبلی را دور بریزد و از آن‌ها استفاده‌ای نبرد. برای همین از همان ابتدا به‌دنبال پیوند علومی بود که در آن‌ها تحصیل کرده بود؛ یعنی تلفیق پزشکی و مهندسی.

اولین قلب مصنوعی جهان

بعد از سه سال کار در انستیتو قلب از توفیق درخواست می‌شود تا سرپرستی تیم قلب مصنوعی را بر عهده بگیرد. به این ترتیب او به چیزی دست یافت که بشر تصوری از آن نداشت؛ ابداع نخستین قلب مصنوعی.

«من انسان‌های بسیاری را دیده‌ام که در سنین نوجوانی، جوانی، میان‌سالی و پیری دچار سکته قلبی می‌شوند و می‌میرند. این جمله بسیار تلخ و سختی است هنگامی که دکتر می‌گوید که قلب شخص بیمار از کار افتاده است و دیگر به‌صورت طبیعی کار نمی‌کند. من با شنیدن این حرف بسیار‌بسیار متاثر و ناراحت می‌شوم و همین دلیلی شد تا به فکر یک راه‌حل برای این مشکل بزرگ باشم.»

سالیانه 5‌ میلیون نفر به نارسایی قلبی مبتلا می‌شوند و در برابر آن، 4‌ میلیون قلب برای اهدا به آن‌ها موجود است. مرگ و زندگی 1‌میلیون انسان باقی‌مانده با حداقل کیفیت زندگی‌، چیزی است که جهان علم را به این اختراع نیازمند می‌کند.

پس از آن، او ریاست بسیاری از هیئت‌های علمی و تخصصی و سمت استادی در رشته‌های جراحی قلب و مهندسی در دانشگاه‌های اوتاوا و کارلتون را بر عهده گرفت. در 10 سال گذشته روند تحقیقات او توانسته سالیانه بیش‌از هزار شغل و دویست‌میلیون دلار سرمایه خارجی را برای خود دست‌و‌پا کند. علاوه ‌بر تمام این‌ها، او اکنون مسئولیت بخش تجهیزات پزشکی و دستگاه‌های قلبی و عروقی بیمارستان اوتانا را برعهده دارد. از سال 1377 هم به‌صورت افتخاری عضو انجمن علوم پزشکی ایران است.

او نزدیک به 20 اختراع در علم پزشکی را به نام خود ثبت کرده است. از جمله تشخیص دی‌ان‌ای با اثر انگشت و زیر‌پیراهنی برای کنترل فشار خون و کارکرد قلب و پزشکی از راه دور. او عنوان عالی‌ترین مقام علمی جهان از سمت انجمن سلطنتی آمریکا و بریتانیا را به خود اختصاص داده و در انجمن دانشمندان نیویورک عضویت دارد. در سال 2013 مدال الماس «جوبیلی» را از ملکه الیزابت دوم دریافت کرد.

بازگشت پروفسور موسیوند به وطن

موسیوند پس از 37 سال زندگی در خارج از کشور در سال 1381 برای همایش بین‌المللی بوعلی سینا به ایران بازمی‌گردد:

«آمده‌ام تا سری به زادگاهم، ورکانه بزنم و گله گوسفندها را ببینم و به آسمان صاف و پر‌ستاره خیره بشوم. بار دیگر به سال‌های دور کودکی‌ام بازگردم و آن نقطه عزیمتی را بیابم که هرگز فراموشش نکرده و نمی‌کنم. راستش من با یاد کودکی آرامش پیدا می‌کنم. آنجا هم همیشه دنبال خاطراتی بوده‌ام که در دنیای مدرن و پیچیده به من آرامش بدهد که آن‌ها را در چوپانی و درهمان شب‌های مهتابی می‌یافتم. چوپانی انسان را به اصل خود و خدا و طبیعت نزدیک می‌کند.»

او سری به زادگاهش می‌زند و قصد می‌کند تا رنگ‌و‌رویی تازه به آن ببخشد. صاف‌کردن کوچه‌ها و احیای خانه‌های ویران‌شده و چراغانی‌کردن پشت‌بام‌ها ادای دینی بود که او به زادگاهش احساس می‌کرد.

علاوه بر این، او که زمانی با شستن ظرف‌ها امرار معاش می‌کرد، حالا به جایگاه مادی و معنوی‌ای رسیده که دانشگاه و بیمارستانی در کیش با هزینه شخصی خودش تاسیس کرده است: «برای من آنچه مهم است، خدمت به بشر است؛ نه‌تنها به مردم کشورم، بلکه به مردم تمام دنیا. در واقع جز این نیز نباید باشد. رسالت من به‌عنوان یک پزشک، کمک به بیماران و تعلیم و تربیت پزشکان دیگر و ابداعات و اکتشافاتی است که بتواند به نوعی به بشر کمک کند.»

موسیوند کسی است که مردم را دوست دارد و کمک به آن‌ها را رسالت زندگی‌اش می‌داند. او عاشق زادگاهش و تمام سادگی‌های دوره کودکی و نوجوانی‌اش در آن روستاست. او عاشق تمام جزئیات مسیری است که او را به این مقصد رسانده است.

چوپان مخترع قلب

از زبان خود دانشمند ایرانی:

طبق قوانین مرسوم کانادا، هدیه‌دادن به پزشکان و هدیه‌گرفتن از آن‌ها ممنوع است. یک روز دیدم شخصی از شبکه‌ای کانادایی به دفتر کارم در بیمارستان اوتاوا آمد و بسته‌ای را جلوی من گذاشت که از گرفتنش امتناع کردم.

آن شخص خیلی اصرار داشت و همین باعث شد که بسته را باز کنم. هفت حلقه فیلم از همدان و زادگاهم روستای ورکانه بود که خودشان تهیه کرده بودند.

گریه‌ام گرفت و به این فکر کردم که چطور برای یک شبکه کانادایی این‌قدر زادگاه من و آن خانه محقر سنگی اهمیت داشته که هزاران کیلومتر را طی کنند و از آن فیلم بسازند. آن‌ها این کار را کرده بودند که بدانند واقعا من یک چوپان در دره‌های کوه الوند بوده‌ام و این به جرئت مهم‌ترین هدیه زندگی من بود.

خواسته‌ای که پروفسور توفیق موسیوند با خدا بر سر آن دعوا کرد، رتبه اول آموزشکده معلمی در همدان بود و به آن نرسید و در‌عوض چیزهای بزرگ‌تری را به دست آورد. چه کسی می‌داند که نفر اول آزمون دانش‌سرای معلمی همدان اکنون کجاست و چه می‌کند؟ زندگی همیشه می‌تواند خیلی شگفت‌انگیز‌تر از آنچه باشد که می‌پنداریم.

منبع موفقیت
پیام بگذارید