نتایج پژوهش جدید: چگونه تکامل مغز بر عادات غذایی تأثیر می‌گذارد؟

مطالعه‌ای جامع و دقیق از محققان کالج کینگ لندن پرده از ارتباط پیچیده میان رفتارهای غذایی ناسالم در جوانان و عواملی چون تأخیر در رشد مغز، تأثیرات ژنتیکی و چالش‌های سلامت روان برداشته است. این پژوهش که بر روی جوانان 23 ساله از نقاط مختلف اروپا انجام شده، نشان می‌دهد بیش از نیمی از آن‌ها […]

۲۷ دی , ۱۴۰۳ - 20:00
 0  6
نتایج پژوهش جدید: چگونه تکامل مغز بر عادات غذایی تأثیر می‌گذارد؟

مطالعه‌ای جامع و دقیق از محققان کالج کینگ لندن پرده از ارتباط پیچیده میان رفتارهای غذایی ناسالم در جوانان و عواملی چون تأخیر در رشد مغز، تأثیرات ژنتیکی و چالش‌های سلامت روان برداشته است. این پژوهش که بر روی جوانان 23 ساله از نقاط مختلف اروپا انجام شده، نشان می‌دهد بیش از نیمی از آن‌ها به الگوهای غذایی محدود کننده، احساسی یا کنترل نشده گرایش دارند. این رفتارها می‌توانند پیامدهای جدی و بلند مدتی برای سلامت جسمی و روانی این افراد به همراه داشته باشند. یافته‌های این تحقیق، بر اهمیت سلامت روان در دوران نوجوانی و جوانی تأکید می‌کند و نیاز به بررسی عمیق‌تر عوامل زیستی و ژنتیکی مؤثر بر عادات غذایی را یادآور می‌شود. با دیجی رو همراه باشید.

ارتباط پیچیده و چندوجهی بین رشد مغز و اختلالات خوردن

یکی از مهم‌ترین یافته‌های این مطالعه، نقش کلیدی تفاوت‌های رشدی در مغز، به ویژه در مخچه، در شکل‌گیری الگوهای غذایی ناسالم است. مخچه که مسئول کنترل اشتها، هماهنگی حرکتی و پردازش اطلاعات حسی است، در افراد دارای رفتارهای غذایی ناسالم ممکن است رشد و تکامل کافی نداشته باشد. این نقص رشدی به طور مستقیم به مشکلات سلامت روان، استعداد ژنتیکی برای شاخص توده بدنی بالا (اضافه وزن) و خطر ابتلا به اختلالات خوردن در بزرگسالی مرتبط است. به طور خاص، تأخیر در بلوغ این ناحیه حساس مغز می‌تواند زمینه‌ساز رفتارهای غذایی ناسالم و افزایش احتمال اختلالاتی چون بی‌اشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و پرخوری کند شود. این نتایج اهمیت مداخلات زودهنگام و تمرکز بر سلامت مغز در دوران نوجوانی را نشان می‌دهد و بر نقش پیشگیرانه آن در مقابله با اختلالات خوردن تأکید دارد.

تشریح جزئیات مطالعه و یافته‌های دقیق آن

این مطالعه دقیق و جامع که به سرپرستی محققان برجسته مؤسسه روانپزشکی، روانشناسی و علوم اعصاب (IoPPN) در کالج کینگ لندن انجام شده، نشان داد که درصد قابل توجهی از جوانان 23 ساله در اروپا با چالش رفتارهای غذایی ناسالم روبرو هستند. این رفتارها شامل طیف وسیعی از الگوهای ناسالم است؛ از جمله محدود کردن شدید و غیرمنطقی غذا به منظور کاهش وزن گرفته تا خوردن احساسی و ناآگاهانه در پاسخ به استرس، اضطراب یا احساسات منفی، و حتی از دست دادن کامل کنترل در هنگام غذا خوردن که منجر به دوره‌های پرخوری می‌شود.

عادات غذایی

این پژوهش که نتایج آن در مجله معتبر Nature Mental Health منتشر شده است، به بررسی رابطه پیچیده میان عوامل ژنتیکی، ساختار و عملکرد مغز، و رفتارهای غذایی ناسالم در جوانان پرداخته است. محققان دریافتند که روند طبیعی بلوغ مغز، به ویژه تغییرات در حجم و ضخامت قشر مغز (لایه بیرونی مسئول عملکردهای شناختی پیشرفته)، نقش تعیین کننده‌ای در شکل‌گیری عادات غذایی ایفا می‌کند.

کاهش حجم و ضخامت قشر مغز در دوران نوجوانی، اگر به صورت ناهماهنگ یا با تأخیر اتفاق بیفتد، می‌تواند زمینه‌ساز بروز رفتارهای غذایی ناسالم در بزرگسالی باشد. این یافته‌ها نشان می‌دهد که تغییرات رشدی مغز در دوران حساس نوجوانی، تأثیر عمیقی بر تثبیت یا تغییر عادات غذایی در اوایل بزرگسالی دارد و می‌تواند کلید درک بهتر این اختلالات و ارائه راه‌حل‌های مؤثرتر باشد.

بررسی دقیق انواع رفتارهای غذایی مورد مطالعه

در این مطالعه مهم، محققان به طور خاص به دو نوع اصلی و شایع از رفتارهای غذایی ناسالم پرداختند و آن‌ها را به دقت مورد بررسی قرار دادند:

  • رفتارهای غذایی محدود کننده: این دسته از رفتارها شامل محدودیت‌های عمدی و اغلب شدید در مصرف غذا به منظور کنترل وزن و تغییر شکل بدن است. رژیم‌های غذایی بسیار سخت‌گیرانه، حذف گروه‌های غذایی ضروری، روزه‌داری‌های طولانی و رفتارهای جبرانی مانند ورزش بیش از حد یا استفاده از ملین‌ها و داروهای ادرارآور (پاکسازی) نمونه‌هایی از این نوع رفتارهای ناسالم هستند.
  • رفتارهای غذایی احساسی یا کنترل نشده: این نوع از رفتارها با دوره‌های مکرر و ناگهانی پرخوری در پاسخ به احساسات منفی، استرس، اضطراب، افسردگی یا سایر تمایلات اجباری و ناخواسته مشخص می‌شوند. افرادی که این نوع رفتارها را تجربه می‌کنند، در مواجهه با موقعیت‌های استرس‌زا یا احساسات ناخوشایند، به خوردن بیش از حد و اغلب ناآگاهانه روی می‌آورند و کنترلی بر میزان و نوع غذای مصرفی خود ندارند.

روش انجام مطالعه و ویژگی‌های گروه شرکت کننده

محققان برای انجام این پژوهش جامع، داده‌های مربوط به 996 نوجوان در گروه طولی IMAGEN که در کشورهای انگلستان، ایرلند، فرانسه و آلمان زندگی می‌کردند را به دقت تجزیه و تحلیل کردند. شرکت کنندگان در این مطالعه، علاوه بر ارائه داده‌های ژنتیکی خود، پرسشنامه‌های دقیقی را در مورد وضعیت آرامش روانی و الگوهای رفتارهای غذایی خود تکمیل کردند و همچنین در دو مقطع سنی 14 و 23 سالگی تحت اسکن تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI) مغز قرار گرفتند. این روش به محققان اجازه داد تا تغییرات ساختاری و عملکردی مغز را در طول زمان و در ارتباط با رفتارهای غذایی شرکت کنندگان بررسی کنند.

عادات غذایی

در سن 23 سالگی، شرکت‌کنندگان بر اساس الگوهای غالب غذایی خود به سه گروه اصلی دسته‌بندی شدند:

  • افرادی با رژیم غذایی سالم (42 درصد): افرادی که الگوهای غذایی متعادل، متنوع و سالمی داشتند و به طور کلی از تغذیه مناسبی برخوردار بودند.
  • افرادی با رژیم غذایی محدود کننده (33 درصد): افرادی که به طور مشخص رفتارهای غذایی محدود کننده از خود نشان می‌دادند و به دنبال کنترل شدید وزن و کالری دریافتی خود بودند.
  • افرادی با رژیم غذایی احساسی یا کنترل نشده (25 درصد): افرادی که الگوهای رفتاری غذایی احساسی یا کنترل نشده داشتند و در پاسخ به احساسات و استرس، پرخوری را تجربه می‌کردند.

نتایج کلیدی و یافته‌های مهم مطالعه

این مطالعه نتایج بسیار مهم و قابل توجهی را در مورد ارتباط پیچیده و چندجانبه بین الگوهای رفتارهای غذایی، وضعیت سلامت روان و فرآیندهای رشد و تکامل مغز نشان داد:

  • ارتباط قوی با مشکلات سلامت روان: جوانانی که در سن 23 سالگی رفتارهای غذایی ناسالم (شامل هر دو نوع محدود کننده و احساسی/کنترل‌نشده) داشتند، در مقایسه با همسالان خود که الگوهای غذایی سالم‌تری داشتند، در سن 14 سالگی سطوح بالاتری از مشکلات درون‌ریز (مانند اضطراب و افسردگی) و مشکلات برون‌ریز (مانند بیش فعالی، بی‌توجهی و مشکلات رفتاری) را تجربه می‌کردند.
  • تغییرات الگوهای رفتاری در طول زمان: مشکلات درون‌ریز در بین افرادی که الگوهای تغذیه ناسالم داشتند، با افزایش سن از 14 تا 23 سالگی به طور قابل توجهی افزایش یافت. در حالی که مشکلات برون‌ریز با افزایش سن در همه گروه‌ها تا حدی کاهش یافت، اما سطوح کلی این مشکلات در بین افرادی که تغذیه احساسی یا کنترل‌نشده داشتند، همچنان بالاتر از سایر گروه‌ها بود.
  • الگوهای رژیم غذایی و پرخوری در طول زمان: افرادی که در گروه رژیم غذایی محدود کننده قرار داشتند، در طول دوره نوجوانی در مقایسه با افرادی که الگوهای غذایی سالم داشتند، بیشتر به رژیم‌های غذایی سخت‌گیرانه روی می‌آوردند. افرادی که الگوهای غذایی احساسی/کنترل‌نشده داشتند، گزارش دادند که رفتارهای رژیم غذایی خود را بین سنین 14 تا 16 سالگی افزایش دادند و رفتارهای پرخوری خود را نیز بین سنین 14 تا 19 سالگی در مقایسه با همسالان خود که الگوهای غذایی سالم داشتند، تشدید کردند. این یافته‌ها نشان می‌دهد که دوره‌های حساسی در نوجوانی وجود دارد که در آن افراد بیشتر مستعد رفتارهای غذایی ناسالم هستند.
  • ارتباط با چاقی و خطر ژنتیکی برای BMI بالا: رفتارهای غذایی ناسالم به طور قابل توجهی با چاقی و همچنین افزایش خطر ژنتیکی برای شاخص توده بدنی (BMI) بالا مرتبط بود. این یافته تأیید می‌کند که عوامل ژنتیکی و رفتارهای غذایی در کنار هم می‌توانند خطر ابتلا به چاقی و مشکلات مرتبط با آن را افزایش دهند.
  • نقش حیاتی بلوغ مغز و تأثیر آن بر رفتارهای غذایی: یکی از مهم‌ترین یافته‌های این مطالعه، بررسی تأثیر بلوغ مغز بر رفتارهای غذایی بود. محققان با تجزیه و تحلیل داده‌های تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI) در سنین 14 و 23 سالگی، به بررسی چگونگی تغییرات مغز در طول زمان و ارتباط آن با الگوهای غذایی پرداختند. نتایج نشان داد که بلوغ مغز در افرادی که رفتارهای غذایی ناسالم داشتند، به طور قابل توجهی به تأخیر افتاده و کمتر مشخص بود. این تأخیر در بلوغ مغز به طور مستقیم در ارتباط بین مشکلات سلامت روان در سن 14 سالگی و ایجاد رفتارهای غذایی ناسالم در سن 23 سالگی نقش داشت. نکته قابل توجه این است که این ارتباط مستقل از BMI افراد بود، به این معنی که تأخیر در بلوغ مغز به خودی خود می‌تواند خطر ابتلا به رفتارهای غذایی ناسالم را افزایش دهد، صرف نظر از اینکه فرد اضافه وزن داشته باشد یا نه.
  • نقش کلیدی مخچه در تنظیم اشتها و رفتارهای غذایی: به طور خاص، این مطالعه نشان داد که کاهش بلوغ مخچه (ناحیه‌ای از مغز که نقش مهمی در کنترل اشتها، هماهنگی حرکات و پردازش اطلاعات حسی دارد) به طور مستقیم به توضیح ارتباط بین خطر ژنتیکی برای BMI بالا و رفتارهای غذایی محدود کننده در سن 23 سالگی کمک می‌کند. این یافته نشان می‌دهد که مخچه نه تنها در کنترل حرکات نقش دارد، بلکه در تنظیم رفتارهای غذایی نیز نقش کلیدی ایفا می‌کند و تأخیر در بلوغ آن می‌تواند افراد را مستعد رفتارهای غذایی ناسالم کند.

عادات غذایی

تحلیل عمیق‌تر یافته‌ها و پیامدهای آن برای سلامت جامعه

این پژوهش که با حمایت مالی بنیاد تحقیقات پزشکی، شورای تحقیقات پزشکی، و مرکز تحقیقات زیست‌پزشکی Maudsley وابسته به مؤسسه ملی تحقیقات بهداشت و مراقبت (NIHR) انجام شده است، دیدگاه تازه‌ای در خصوص تعامل پیچیده میان بلوغ مغز، عوامل ژنتیکی، و مشکلات سلامت روان ارائه می‌دهد. این یافته‌ها به شناخت بهتر علل و مکانیسم‌های ایجاد علائم اختلالات خوردن کمک شایانی می‌کند.

شین یانگ یو (Xinyang Yu)، دانشجوی دکترا در IoPPN و نویسنده اول این مطالعه، در مورد اهمیت یافته‌ها می‌گوید:

یافته‌های ما نشان می‌دهد که چگونه تأخیر در بلوغ مغز در دوران حساس نوجوانی می‌تواند میان عوامل ژنتیکی، چالش‌های سلامت روان، و الگوهای غذایی ناسالم در بزرگسالی ارتباط برقرار کند. این نتایج بر اهمیت رشد مغز در شکل‌گیری عادات غذایی تأکید دارد.

دکتر زو ژانگ (Zuo Zhang)، پژوهشگر در IoPPN و یکی از نویسندگان همکار این مطالعه، نیز در این باره اظهار داشت:

با نشان دادن اینکه رفتارهای مختلف غذایی ناسالم با مسیرهای متمایز و متفاوت علائم سلامت روان و رشد مغز مرتبط هستند، یافته‌های ما می‌تواند در طراحی روش‌های شخصی‌تر و مؤثرتر برای پیشگیری و درمان این مشکلات بسیار مفید باشد.

پروفسور سیلوان دسریویر (Sylvane Desrivières)، استاد روانپزشکی بیولوژیکی در IoPPN و نویسنده ارشد این مطالعه، نیز بر اهمیت پیامدهای عملی این یافته‌ها تأکید کرد و گفت:

این مطالعه بر اهمیت آموزش مناسب درباره عادات غذایی سالم و توسعه راهبردهای مؤثر برای مقابله با استرس و احساسات منفی تأکید دارد. چنین مداخلاتی می‌توانند نقشی کلیدی در پیشگیری از اختلالات خوردن و حمایت از سلامت مغز در طول زندگی ایفا کنند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری نهایی

این پژوهش شواهد متقاعد کننده‌ای ارائه می‌دهد که رفتارهای غذایی ناسالم در جوانان نه تنها تحت تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی است، بلکه به شدت با عوامل ژنتیکی و زیستی، به ویژه بلوغ مغز، مرتبط است. یافته‌ها اهمیت ویژه‌ای به سلامت روان و رشد مغزی در دوران نوجوانی می‌دهند و بر ضرورت مداخلات زودهنگام و هدفمند برای پیشگیری و درمان اختلالات خوردن تأکید می‌کنند.

آموزش درباره تغذیه سالم، مدیریت استرس، و تقویت سلامت روان می‌تواند به کاهش شیوع رفتارهای غذایی ناسالم و ارتقاء سلامت جامعه کمک کند و پایه‌ای محکم برای حمایت از نسل‌های آینده فراهم سازد.

واکنش شما چیست؟

like

dislike

love

funny

angry

sad

wow